صفحه قبل 1 ... 12 13 14 15 16 ... 21 صفحه بعد

هر چی بخواهید.
این سایت را حمایت می کنم

فروشگاه آنلاین


هر چی بخواهید.
در این وب شما هر مطلبی رو از هر موضوعی میتونید ببینید.
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان هر چیزی که بخواهید. و آدرس everysubjects.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





بزرگ ترین حق خداوند تبارک و تعالی به تو این است که او را بندگی نمایی و هیچ چیزی را شریک او قرار ندهی و هر گاه این اعمال را از روی اخلاص برای خداوند برای خداوند تبارک و تعالی انجام دهی ، خداوند عز و جل نیز امور دنیا و آخرتت را تکفل می نماید.

حق انسان بر خودش:

خود نیز این حق را به خود داری ،حق خودت بر تو این است که تمام وجودت را در راه اطاعت حق صرف نمایی.

حق زبان:

رعایت کردن پنج چیز حق زبان است:یزرگ داشت و حفظ آن از فحش دادن، و عادت دادن آن به کار خیر،و ترک نمودن صحبت های اضافه که فایدخ ای ندارد،و نیکی کردن به مردم و نیکی کردن به آنها.

حق گوش:

حق گوش پاک نگه داشتن آن از غیبت و هم چنین گوش ندادن به چیز هایی که حلال نیست.

حق چشم

حق چشم این است:نگه داری آنرا از هر چه که حلال نیست و عبرت اندوزی با نگاه کردن.

حق دست:

حق دست این است:دراز ننمودن آن از هر چه که حلال نیست.

حق پاها:

حق پاهایت این است،قدم برنداشتن به سوی هرچیزی که بر تو حلال نیست،چرا که با همین پاها به سوی صراط می ایستی، پس نگاه کن که پایت نلغزد و تورا به جهنم بیندازد.

حق شکم

حق شکمت این است:قرار ندادن ان به عنوان ظرف حرام و بیشتر نخوردن هنگام سیری.

حق فرج(دستگاه تناسلی)

حق ان این است:نگه داری آن از زنا و حفظ کردن ان از نگاه دیگران.حقوقی که در مورد نماز باید رعایت شود.

حق نماز:

حق نماز این است که بدانی هجرتی از پروردگارت است و تو در هنگام نماز در برابر خداوند عز وجل ایستاده ای و زمانی که این ها را دانستی در مقام بنده ای ذلیل ،حقیر ،مشتاق ،نگران،امیدوار،بیچاره و گریان قرار می گیری که کسی را که در مقابل آن قرار می گیری، بزرگ بدانی و با آرامش و وقار، عظمت مقام او را پاس بداری و با دل خود رو به نماز بیاوری و آن را با تمام حقوق ها و حدودها به پاداری.

حق حج:

حق حج بر تو این است:دانستن این که راهی است به سوی پروردگارتو فرار کردن از گناهانت به سوی او و قبول نمودن توبه ات و ادا نمودن واجبی که پروردگارت بر تو واجب نموده است.

حق روزه:

حق روزه بر تو این است:دانستن این که روزه حجابی است که خداوند بر زبان چشم گوش و فجت قرار داده است تا بپوشانی آنها را از آتش،پس اگر ترک نمایی آنرا پاره کرده ای پرده ی خدایی را که بر رویت کشیده شده است.

حق صدقه:

حق صدقه این است:دانستن این که صدقه پس انداز توست در نزد خداوند و امانتی است که نیاز به شاهد ندارد و وقتی که این را فهمیدی مطمین خواهی بود به آن چیزی که در پنهان به امانت می سپاری آشکارا و دانستن این که صدقه باعث دفع بلایا و مرضها در دنیا و آتش آخرت است.

حق قربانی:

حق قربانی این است: به وسیله ی آن قصد خداوند عزّوجل را داشته باشی و هدف خلق خدا نباشد و هدفی جز قرار گرفتن در معرض رحمت خداوند و نجات روح در روز دیدار نباشی.

حق حاکم:

حق حاکم بر تو این است:دانستن این که تو وسیله ای برای آزمایش او هستی و او به خاطر این که بر تو از جانب خداوند مسلط است مبتلا به امتحان می باشد و تو نباید خودت را در مقابل خشم او قرار دهی تا با دست خود خویش را به هلاکت نیفکنی و در بدی هایی که او نست به خودش انجام می دهد شریک شوی.

حق معلم که راهنمای توست:

حق معلم بر تو این است:بزرگ داشتن او و محترم داشتن جلسه ی او،خوب گوش نمودن به سخنان او و توجه نمودن کامل به او ،بلند نکردن صدا در مقابل او،جواب سوال دیگران را ندادن در حضور او تا خودش جواب دهد، غیبت نکردن در نزد او از دیگران،دفاع نمودن از او به هنگام به بدی یاد شدن از او،پوشاندن عیب او و آشکار ساختن نیکی هایش ، همنشین نشدن با دشمن او و دشمن نشدن با دوست او، و هنگامی که این کارها را انجام دادی ملایکه خداوند شهادت می دهند که تو قصد تقرب خداوند را داری و علم خداوند را به خاطر خداوند آموخته ای و نه برای مردم.

حق مالک تو:

حق مالک بر تو این است:مطیع او بودن و سرکش نبودن نسیت به امرش مگر در مواردی که باعث خشم خداوند شود چرا که هرگز نباید اطاعت از خداوند را به اطاعت از بنده ای ترجیح داد.

حق زیر دستان:

حق زیر دستانت بر تواین است:آنها به خاطر ضعیف بودنشان و تو به خاطر قوت و نیرومندیت بر آنها مسلط گشته ای،پس بر تو واجب است، رفتار نمودن آنها بر اساس عدل،مهربان بودن با آنها همچون یک پدر،بخشیدن آنچه از روی نادانی انجام می دهند،عجله نکردن در مجازت آنها به خاطر کارهای بدشان و شکر کردن خداوند به خاطر نیرومندی و توانایی که در مسایل آنها به تو داده است.

حق دانش آموزان:

حق دانش اموزان تو این است:دانستن این که خداوند به خاطر علمی که به تو عنایت کرده است معلم آنان شده ای و علم خود را به سوی تو گشوده است، پس اگر در آموختن علم به آنها نیکو رفتاری نمودی، عیوب آنها را آشکار نساختی و آنها را تنگ دل نکردی،خداوند عزّوجل نیز از فضل خود علم تو را زیاد می گرداند . اگر مردم را از آموختن دانش محروم ساختی و هنگام درخواست آموزش آنها را ناراحت نمودی، حق خداوند این است که علم و صفای آن را زا تو بگیرد و از جایگاهی که در قلوب دیگران داری تو ار پایین آورد.

حق همسر:

حق همسرت این است: دانستن این که خداوند عزّوجل او را باعث آرامش  و انس تو قرار داده است پس بدان که آن نعمتی از طرف خداوند بزرگ برای توست.پس او را گرامی دار وبا او مدارا نما، گرچه حق تو بر او واجب تر است،به درستی که او نیز بر تو حق ترحم و مهربانی دارد زیرا که او اسیر توست،پس او را غذا بده و بپوشان . اگر عملی از روی نادانی انجام داد او را ببخش.

 

[ چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:, ] [ 1:34 ] [ علیرضا فیاضی ]

ز جندین آیه قران چنین بر می آید که نخستین فردی که آفریده شد حضرت آدم است و آیاتی ناظر به خلقت آن حضرت در قؤان آمده است.

در اینجا این سوال مطرح است که منظور از آفرینش آدم از خاک چیست؟آیا بدین معناست که حضرت آدم مستقیما از خاک آفریده شده است یا ممکن است بین خاک و حضرت آدم انواع دیگری از موجودات واسطه بوده اند و چون خلقت آنها نیز منتهی به خاک می شده لذا کفته می شود:آدم از خاک آفریده شده است؟

آیا بین آدم و خاک نخست موجودی تک سلولی بوجود آمده است و بعد کاملتر شد و به حیوانی مانند میمون رسید و بعد به نیمه انسان و بهد به انسان نیاندرتال که تنها راست قامت بوده اما عقل نداشته است و سپس کاملتر شده که نمونه اش حضرت آدم است؟ آیا این نظر با مفهوم آیه سازگار است یا نه؟

در نخستین نظر این احتمال قابل دفع نیست، یعنی هنگامی که می گوید انسان از خاک افریده شده است منافاتی ندارد با اینکه خاک به چیزی تبدیل و بعد به انسان تبدیل شده است ولی در برخی آیات دلایلی است که این احتمال رل دفع می کند.روشن ترین این آیان آیه 59 سوره آل عمران است.

((ان مثل عیسی عند الله،کمثل آدم، خلقه من تراب تم قال له کن،فیکون))

پس از سرکوب شدن بسیاری از مشرکان و گسترش نسبی اسلامنصارای نجران هیأتی را برای مباحثه به مدینه فرستادند که وفد نجران نام دارد.انان به مسجد مدینه آمدند و نخست عبادت خود را انجام دادند و سپس با پیامبر به مباحثه پرداختند :

شما فرزند چه کسی هستید؟ عبدالله

موسی پسر که بود؟آل عمران

عیسی پسر که بود؟

بنا به روایت پیامبر مکث فرمودند و آیه مذکور در فوق نازل شد .یهودیان می گفتند:العیاذ بالله عیسی به طور نا مشروع به دنیا آمده است و پیامبر دامن حضرت مریم را از تهمت یهود پاک نمود و پذیرفت که عیسی پدر انسانی نداشته است.

مسیحیان می گفتند حال که عیسی پدر انسانی ندارد خدا پدر اوست.آیه در مقابل به پاسخ این شبهه نازل شد: آیا آدم پدر ندارد؟ عیسی هم مثل اوست همان طور که او پدر نداشت و شما قبول دارید  عیسی نیز پدر ی ندارد و به امر خدا موجود شده است.

این استدلال به درستی نشان میدهد که اگر فرض کنیم که حضرت ادم از نسل میانگین خاک و خود بوجود آمده است، مثلا از انسانهایی که عقل نداشته اند ،این استدلال نمی تواند استدلال تامی باشد زیرا نصاران نجرای می توانستند بگویند حضرت آدم از نطفه ی حیوانی بوجود آمده است.

اگر ما ایت استدلال را تمام بدانیم ناچار باید بپذیریم که حضرت آدم از نسل هیچ موحودی بوجود نیامده است.

 

[ چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:, ] [ 1:32 ] [ علیرضا فیاضی ]

سوره اعراف

يَا بَنِي آدَمَ لاَ يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِّنَ الْجَنَّةِ يَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْءَاتِهِمَا إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لاَ تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاء لِلَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ(27)

اى فرزندان آدم زنهار تا شيطان شما را به فتنه نيندازد چنانكه پدر و مادر شما را از بهشت بيرون راند و لباسشان را از ايشان بركند تا عورتهايشان را بر آنان نمايان كند در حقيقت او و قبيله‏اش شما را از آنجا كه آنها را نمى‏بينيد مى‏بينند ما شياطين را دوستان كسانى قرار داديم كه ايمان نمى‏آورند (۲۷)


إِنَّ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا وَاسْتَكْبَرُواْ عَنْهَا لاَ تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاء وَلاَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِيَاطِ وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُجْرِمِينَ ﴿۴۰﴾

در حقيقت كسانى كه آيات ما را دروغ شمردند و از [پذيرفتن] آنها تكبر ورزيدند درهاى آسمان را برايشان نمى‏گشايند و در بهشت درنمى‏آيند مگر آنكه شتر در سوراخ سوزن داخل شود و بدينسان بزهكاران را كيفر مى‏دهيم (۴۰)



وَالَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ لاَ نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ﴿۴۲﴾

و كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده‏اند هيچ كسى را جز به قدر توانش تكليف نمى‏كنيم آنان همدم بهشتند [كه] در آن جاودانند (۴۲)



وَنَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِّنْ غِلٍّ تَجْرِي مِن تَحْتِهِمُ الأَنْهَارُ وَقَالُواْ الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي هَدَانَا لِهَذَا وَمَا كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْلا أَنْ هَدَانَا اللّهُ لَقَدْ جَاءتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ وَنُودُواْ أَن تِلْكُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوهَا بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿۴۳﴾

و هر گونه كينه‏اى را از سينه‏هايشان مى‏زداييم از زير [قصرهاى]شان نهرها جارى است و مى‏گويند ستايش خدايى را كه ما را بدين [راه] هدايت نمود و اگر خدا ما را رهبرى نمى‏كرد ما خود هدايت نمى‏يافتيم در حقيقت فرستادگان پروردگار ما حق را آوردند و به آنان ندا داده مى‏شود كه اين همان بهشتى است كه آن را به [پاداش] آنچه انجام مى‏داديد ميراث يافته‏ايد (۴۳)


 

وَنَادَى أَصْحَابُ الْجَنَّةِ أَصْحَابَ النَّارِ أَن قَدْ وَجَدْنَا مَا وَعَدَنَا رَبُّنَا حَقًّا فَهَلْ وَجَدتُّم مَّا وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقًّا قَالُواْ نَعَمْ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ أَن لَّعْنَةُ اللّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ ﴿۴۴﴾

بهشتيان دوزخيان را آواز مى‏دهند كه ما آنچه را پروردگارمان به ما وعده داده بود رست‏يافتيم آيا شما [نيز] آنچه را پروردگارتان وعده كرده بود راست و درست‏يافتيد مى‏گويند آرى پس آوازدهنده‏اى ميان آنان آواز درمى‏دهد كه لعنت‏خدا بر ستمكاران باد (۴۴)


سوره عنکبوت

وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُبَوِّئَنَّهُم مِّنَ الْجَنَّةِ غُرَفًا تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا نِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِينَ

﴿۵۸﴾

و كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده‏اند قطعا آنان را در غرفه‏ هايى از بهشت جاى مى‏دهيم كه از زير آنها جويها روان است جاودان در آنجا خواهند بود چه نيكوست پاداش عمل‏كنندگان (۵۸)

 

 

[ چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:, ] [ 1:28 ] [ علیرضا فیاضی ]

بحث معاد را با آیاتی از قرآن درباره این موضوع شروع می کنیم:

 

إِنَّ السَّاعَةَ ءاَتِيَةٌ أَكَادُ أُخْفِيهَا لِتُجْزَى كُلُّ نَفْسٍ بِمَا تَسْعَى

 در حقيقت قيامت فرارسنده است مى‏خواهم آن را پوشيده دارم تا هر كسى به [موجب] آنچه مى‏كوشد جزا يابد

 

 

 

وَمِنَ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّا نَصَارَى أَخَذْنَا مِيثَاقَهُمْ فَنَسُواْ حَظًّا مِّمَّا ذُكِّرُواْ بِهِ فَأَغْرَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاء إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَسَوْفَ يُنَبِّئُهُمُ اللّهُ بِمَا كَانُواْ يَصْنَعُونَ

 و از كسانى كه گفتند ما نصرانى هستيم از ايشان [نيز] پيمان گرفتيم و[لى] بخشى از آنچه را بدان اندرز داده شده بودند فراموش كردند و ما [هم] تا روز قيامت ميانشان دشمنى و كينه افكنديم و به زودى خدا آنان را از آنچه مى‏كرده‏اند [و مى ‏ساخته ‏اند] خبر مى‏ دهد

 

 

 

يَا أَهْلَ الْكِتَابِ قَدْ جَاءكُمْ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ عَلَى فَتْرَةٍ مِّنَ الرُّسُلِ أَن تَقُولُواْ مَا جَاءنَا مِن بَشِيرٍ وَلاَ نَذِيرٍ فَقَدْ جَاءكُم بَشِيرٌ وَنَذِيرٌ وَاللّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ

 اى اهل كتاب پيامبر ما به سوى شما آمده كه در دوران فترت رسولان [حقايق را] براى شما بيان مى‏كند تا مبادا [روز قيامت] بگوييد براى ما بشارتگر و هشداردهنده‏اى نيامد پس قطعا براى شما بشارتگر و هشداردهنده‏اى آمده است و خدا بر هر چيزى تواناست

 

 

 

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَوْ أَنَّ لَهُم مَّا فِي الأَرْضِ جَمِيعًا وَمِثْلَهُ مَعَهُ لِيَفْتَدُواْ بِهِ مِنْ عَذَابِ يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَا تُقُبِّلَ مِنْهُمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ

 در حقيقت كسانى كه كفر ورزيدند اگر تمام آنچه در زمين است براى آنان باشد و مثل آن را [نيز] با آن [داشته باشند] تا به وسيله آن خود را از عذاب روز قيامت بازخرند از ايشان پذيرفته نمى‏شود و عذابى پر درد خواهند داشت

 

 

لِيَحْمِلُواْ أَوْزَارَهُمْ كَامِلَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَمِنْ أَوْزَارِ الَّذِينَ يُضِلُّونَهُم بِغَيْرِ عِلْمٍ أَلاَ سَاء مَا يَزِرُونَ

 تا روز قيامت بار گناهان خود را تمام بردارند و [نيز] بخشى از بار گناهان كسانى را كه ندانسته آنان را گمراه مى‏كنند آگاه باشيد چه بد بارى را مى‏كشند

 معاد

 

بحث معاد در قران بسیار گسترده است چنان که می توان ادعا کرد یک سوم قرآن در این باره است.پس من از این همه به آنچه بیشتر مورد نیاز است می پردازم:اصولا اعتقاد به معاد مبتنی است بر این که در انسان حقیقتی است که با فنا و متلاشی شدن بدن از بین نمی رود.زیرا معنای معاد این است که هر فردی که در این عالم بوجود می آید،همین فرد در رستاخیز زنده می شود و تا ابد زنده خواهد یود.پس بین این انسان وانسانی که در آخرت زنده می شود((هویت))و این همانی برقرار است.چرا و به چه لحاظ می گوییم این همان است؟در صورتی ما می توانیم وحدت بین این موجود وآن موجود را تعقل کنیم که عنصر اساسی مشترکی  بین این دو وجود داشته باشد.این عنصر اساسی به این معناست که شخصیت هر انسانی وایسته به اوست،وگرنه در همین عالم نیز موادی به مواد دیگر تبدیل می شوند و و جهت یا جهات مشترکی هم بین آنهااست.اما در همان حال هویت و این همانی در آن ها محفوظ و صادق نیست:روی خاک باغچه ای کود میریزیم و آب و دانه وگل می کاریم.گلی می روید گرچه به یک معنی می توان گفت که همان کد و خاک و آب تبدیل به گل شده اند،اما ایا شخصیت گل همان شخصیت کود است؟می دانیم که در این جا دو هویت موجود است و هیچ گاه نمی توان گفت:گل همان کود است.خواص کو در آن نیست ، چنان که خواص گل هم در آن نیست.آیا اگر انسان به همین گونه تبدیل به انسان دیگری شود:بمیرد،بپوسد، اجزا بدن تبدیل به مواد شیمیایی دیگری شوند و جذب مواد گیاهی شوند و سپس آن گیاه به صورت به مواد غذایی تیدیل گردد و انسانی دیگر هزازان سال دیگر آن را بخورد و نطفه ی انسانی دیگر از آن منعقد گردد،آیا می توان گفت این انسان جدید همان انسان هزاران سال پیش است؟مسلما نه نمی نوان گفت،زیرا خصوصیات این انسان غیر از انسان دیگری است. شخصیت،هویت،شعور،احساسات و عقاید هر یک،ویژه ی خود بوده است.پس اگر قرار باشد انسان پس از متلاشی شدن بدنش ،دوباره به همان صورت که بوده است زنده شود و همان باشد،چیزی بیشتر از اشتراک لازم است.این همان مطلبی است که فلاسفه می گویند.:هویت هر چیزی به جنبه ی فعلیت اوست که آثاری دارد.ولی ماده فقط حیثیث استعداد به معنای فلسفی آن وقوه است.پس وقتی انسان از دنیا می رود اگر همان ماده بدن به صورت دیگری بوجود بیاید، نمی توان گفت این همان انسان است.هر چند که اجزای آن بدن قبلی در این یکی نیز موجود می باشد.اما این انسان آن انسان نیست.حال چه اندازه لازم است اجزای بدن قبلی باقی باشد مساله ی دیگری است.  در همین دنیا هم سلول های بدن ما دایم می میرند و سلول های جدید جای آن ها را می گیرند. حتی در مورد سلول های مغز هم که می گویند عوض نمی شوند،باتغذیه ماده ی آنها دگرگون می شود.به هر حال در طول چند سال تمام اجزای بدن عوض می شوند اما شخصیت هم چنان محفوظ است. پس قوام مساله ی معاد و ایستایی آن به این است که ثابت شود در انسان چیزی به جز بدن نیز هست که فنا ناپذیر است و (عندالله) و (فی خزاین الله) باقی می ماند. برخی بدون توجه دقیق برانند که اگر بگوییم روح نیز فانی است و خدا دوباره ان را می آفریند؛این نیز معاد محسوب می شود. اینان به برخی روایات که گفته می شود پیش از رستاخیز همه چیز نابود می شود و خدا همه چیز را از نو می آفریند،استناد می کنند.ولی حقیقت این است که چنین چیزی دیگر معاد نیست.زیرا معاد،عود و بازگشت شی موجود است؛پس اگر چیزی نابود گردد و موجود جدیدی هد چند شبیه و مانند آن خلق گردد دیگر همان اولی نخواهد بود و دیگر وحدت به هیچ معنی باقی نیست.
 ایستایی معاد به این است که انسان روحی داشته باشد که مستقل از بدن باقی بماند و دوباره به بدن عود کند و زنده گردد؛پس اگر بگوییم اصلا روحی در بین نیست، یا اگر هست مستقل از بدن باقی نمی ماند و با فناء جسم از بین می رود و یا حتی اگر بگوییم پس از مدتی از بین می رود؛در همه ی این احوال معاد دیگر معنای حقیقی پیدا نمی کند.آنچه فانی است از این عالم است.
 وجدان،دلیلی بر وجود معاد: حقیقت این است که یکی از دلایل وجود معاد،وجود محکمه ی وجدان در درون جان انسان است که به انجام کار نیک،روح آدمی را مملو از شادی و نشاط می کند و از این طریق به او پاداش می دهد و هنگام انجام کار زشت یا ارتکاب جنایت، روح او را سخت در فشار قرار می دهد و مجازات و شکنجه می کند، به حدی که گاه برای نجات از عذاب وجدان اقدام به خود کشی می کند. یعنی در واقع وجدان حکم اعدام او را صادر کرده، به دست خودش اجرا می کند. البته نفس لوامه(نفس ملامتگر) در بسیاری از انسان ها قوی و نیرومند است و در بعضی بسیار ضعیف و ناتوان،ولی به هر حال در هر انسانی وجود دارد، مگر این که انسانی با گناهان بسیار آن را از کار بیندازد.به این ترتیب وقتی علم صغیر یعنی وجود انسان در دل خود محکمه و دادگاه کوچکی دارد، چگونه عالم کبیر یعنی عالم خلقت با تمام عظمتش محکمه ی عدل عظیمی نخواهد داشت؟ از این جا است که ما از وجدان اخلاقی به رستاخیز و قیامت پی میبریم و و نیز از همین جا رابطه ی نیکوی دو سوگند ابتدای سوره ی قیامت روشن می شود.به تعبیری دیگر،سوگند دوم، دلیلی بر سوگند اول است.

 

 

 

 

 

[ چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:, ] [ 1:27 ] [ علیرضا فیاضی ]

چرا مسیحیان ویهودیان نسبت به هم تنفر داشتند؟

بی شک علت دایمی و نافذ این تنفر نضاد شدیدی بود که میان عقاید دینی آن ها وجود داشت،یهودیت برای اصول عقاید مسیحیت مدعی و محکمی جاودانی بود.این ضدیت دینی موجب به جدایی نژادی گردید، که ابتدا ارادی بود و بعد اجباری شد. و به دنبال آن نخستین بار در سال 1516،گتو بوجود آمد.تجزیه نژادی طبعا اختلاف در طرز لباس پوشیدن و آداب زندگی ، و علایم و چهره و آیین پرستش و طرز سخن گفتن را میان آن دو تشدید کرد.اختلاف مزبور ،به نوبه ی خود حس بی اعتمادی و ترس متقابل را در میان آنان برانگیخت؛ و از این ترس نفرت زاده شد.یهودین محرومیت ازدواج خود با مسیحیان را افتخاری بزرگ جلوه می دادندو در برتری نژاد ایشان همین را بس می دانستند که خود را اعقاب پادشاه معرفی کنند که هزار سال پیش از مسیح، به قوم بنی اسراییل فرمانروایی داشتند.آنها مسیحیان را افرادی مشرک خرافه پرست و افرادی نسبتا کند ذهن می دانستند که با زبانی نرم و مکار ف خشونت ها و شقاوت های خو را می پوشاندند و در لباس پرستش(سرور سلامتی)جنگ های برادر کشی به راه می اندازند و از این رو آنان را تحقیر می کردند،مسیحیان نیز یهودیان را تحقیر می کردند زیرا ایشان را کافرانی بیگانه و غاصب می دانستند.رقابت اقتصادی نیز در پس این خصومت های دینی پنهان بود.در زمانی که به پیروی از احکام پاپ،ربا خواری در میان مسیحیان حرام به شمار شمرده می شد،یهودین تقریبا انحصار وام دادن و بهره گرفتن در سراسر عالم مسیحیت را برعهده داشتند.ملی گرایی نیز سرود دیگری بر نفرت می افزود.

[ چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:, ] [ 1:26 ] [ علیرضا فیاضی ]
<< مطالب جدیدتر ........ مطالب قدیمی‌تر >>

.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

در وبلاگ من می تونید از هر موضوعی مطلبی ببینید.لطفا نظردادن را فراموش نکنید.
موضوعات وب
امکانات وب