صفحه قبل 1 صفحه بعد

هر چی بخواهید.
این سایت را حمایت می کنم

فروشگاه آنلاین


هر چی بخواهید.
در این وب شما هر مطلبی رو از هر موضوعی میتونید ببینید.
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان هر چیزی که بخواهید. و آدرس everysubjects.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





بزرگ ترین حق خداوند تبارک و تعالی به تو این است که او را بندگی نمایی و هیچ چیزی را شریک او قرار ندهی و هر گاه این اعمال را از روی اخلاص برای خداوند برای خداوند تبارک و تعالی انجام دهی ، خداوند عز و جل نیز امور دنیا و آخرتت را تکفل می نماید.

حق انسان بر خودش:

خود نیز این حق را به خود داری ،حق خودت بر تو این است که تمام وجودت را در راه اطاعت حق صرف نمایی.

حق زبان:

رعایت کردن پنج چیز حق زبان است:یزرگ داشت و حفظ آن از فحش دادن، و عادت دادن آن به کار خیر،و ترک نمودن صحبت های اضافه که فایدخ ای ندارد،و نیکی کردن به مردم و نیکی کردن به آنها.

حق گوش:

حق گوش پاک نگه داشتن آن از غیبت و هم چنین گوش ندادن به چیز هایی که حلال نیست.

حق چشم

حق چشم این است:نگه داری آنرا از هر چه که حلال نیست و عبرت اندوزی با نگاه کردن.

حق دست:

حق دست این است:دراز ننمودن آن از هر چه که حلال نیست.

حق پاها:

حق پاهایت این است،قدم برنداشتن به سوی هرچیزی که بر تو حلال نیست،چرا که با همین پاها به سوی صراط می ایستی، پس نگاه کن که پایت نلغزد و تورا به جهنم بیندازد.

حق شکم

حق شکمت این است:قرار ندادن ان به عنوان ظرف حرام و بیشتر نخوردن هنگام سیری.

حق فرج(دستگاه تناسلی)

حق ان این است:نگه داری آن از زنا و حفظ کردن ان از نگاه دیگران.حقوقی که در مورد نماز باید رعایت شود.

حق نماز:

حق نماز این است که بدانی هجرتی از پروردگارت است و تو در هنگام نماز در برابر خداوند عز وجل ایستاده ای و زمانی که این ها را دانستی در مقام بنده ای ذلیل ،حقیر ،مشتاق ،نگران،امیدوار،بیچاره و گریان قرار می گیری که کسی را که در مقابل آن قرار می گیری، بزرگ بدانی و با آرامش و وقار، عظمت مقام او را پاس بداری و با دل خود رو به نماز بیاوری و آن را با تمام حقوق ها و حدودها به پاداری.

حق حج:

حق حج بر تو این است:دانستن این که راهی است به سوی پروردگارتو فرار کردن از گناهانت به سوی او و قبول نمودن توبه ات و ادا نمودن واجبی که پروردگارت بر تو واجب نموده است.

حق روزه:

حق روزه بر تو این است:دانستن این که روزه حجابی است که خداوند بر زبان چشم گوش و فجت قرار داده است تا بپوشانی آنها را از آتش،پس اگر ترک نمایی آنرا پاره کرده ای پرده ی خدایی را که بر رویت کشیده شده است.

حق صدقه:

حق صدقه این است:دانستن این که صدقه پس انداز توست در نزد خداوند و امانتی است که نیاز به شاهد ندارد و وقتی که این را فهمیدی مطمین خواهی بود به آن چیزی که در پنهان به امانت می سپاری آشکارا و دانستن این که صدقه باعث دفع بلایا و مرضها در دنیا و آتش آخرت است.

حق قربانی:

حق قربانی این است: به وسیله ی آن قصد خداوند عزّوجل را داشته باشی و هدف خلق خدا نباشد و هدفی جز قرار گرفتن در معرض رحمت خداوند و نجات روح در روز دیدار نباشی.

حق حاکم:

حق حاکم بر تو این است:دانستن این که تو وسیله ای برای آزمایش او هستی و او به خاطر این که بر تو از جانب خداوند مسلط است مبتلا به امتحان می باشد و تو نباید خودت را در مقابل خشم او قرار دهی تا با دست خود خویش را به هلاکت نیفکنی و در بدی هایی که او نست به خودش انجام می دهد شریک شوی.

حق معلم که راهنمای توست:

حق معلم بر تو این است:بزرگ داشتن او و محترم داشتن جلسه ی او،خوب گوش نمودن به سخنان او و توجه نمودن کامل به او ،بلند نکردن صدا در مقابل او،جواب سوال دیگران را ندادن در حضور او تا خودش جواب دهد، غیبت نکردن در نزد او از دیگران،دفاع نمودن از او به هنگام به بدی یاد شدن از او،پوشاندن عیب او و آشکار ساختن نیکی هایش ، همنشین نشدن با دشمن او و دشمن نشدن با دوست او، و هنگامی که این کارها را انجام دادی ملایکه خداوند شهادت می دهند که تو قصد تقرب خداوند را داری و علم خداوند را به خاطر خداوند آموخته ای و نه برای مردم.

حق مالک تو:

حق مالک بر تو این است:مطیع او بودن و سرکش نبودن نسیت به امرش مگر در مواردی که باعث خشم خداوند شود چرا که هرگز نباید اطاعت از خداوند را به اطاعت از بنده ای ترجیح داد.

حق زیر دستان:

حق زیر دستانت بر تواین است:آنها به خاطر ضعیف بودنشان و تو به خاطر قوت و نیرومندیت بر آنها مسلط گشته ای،پس بر تو واجب است، رفتار نمودن آنها بر اساس عدل،مهربان بودن با آنها همچون یک پدر،بخشیدن آنچه از روی نادانی انجام می دهند،عجله نکردن در مجازت آنها به خاطر کارهای بدشان و شکر کردن خداوند به خاطر نیرومندی و توانایی که در مسایل آنها به تو داده است.

حق دانش آموزان:

حق دانش اموزان تو این است:دانستن این که خداوند به خاطر علمی که به تو عنایت کرده است معلم آنان شده ای و علم خود را به سوی تو گشوده است، پس اگر در آموختن علم به آنها نیکو رفتاری نمودی، عیوب آنها را آشکار نساختی و آنها را تنگ دل نکردی،خداوند عزّوجل نیز از فضل خود علم تو را زیاد می گرداند . اگر مردم را از آموختن دانش محروم ساختی و هنگام درخواست آموزش آنها را ناراحت نمودی، حق خداوند این است که علم و صفای آن را زا تو بگیرد و از جایگاهی که در قلوب دیگران داری تو ار پایین آورد.

حق همسر:

حق همسرت این است: دانستن این که خداوند عزّوجل او را باعث آرامش  و انس تو قرار داده است پس بدان که آن نعمتی از طرف خداوند بزرگ برای توست.پس او را گرامی دار وبا او مدارا نما، گرچه حق تو بر او واجب تر است،به درستی که او نیز بر تو حق ترحم و مهربانی دارد زیرا که او اسیر توست،پس او را غذا بده و بپوشان . اگر عملی از روی نادانی انجام داد او را ببخش.

 

[ چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:, ] [ 1:34 ] [ علیرضا فیاضی ]

ترتیب نزول سوره های قرآن چه بود و نویسندگان وحی چه کسانی هستند؟

مطابق انچه مورخان اسلامی نوشته اند،نخستین سوره ای که بر پیامبر نازل شد،سوره ی(اقرا باسم ربک الذی خلق)بود و آخرین سوره،سوره ی توبه بود.مضامین این دو سوره نیز این مطالب را تایید می کنند.در مورد نگارش قرآن در زمان پیامبر (ص)باید بگوییم فعده ای از برجسته ترین صحابه ی پیامبر، آیاتی را که از پیامبر نازل می شد مرتبا دریافت نموده ،با یک نوع خط کوفی که متداول ترین خط آن زمان بود می نوشتند.این عده را(کتاب وحی)یعنی نویسندگان وحی می کفتند.تعداد این افراد را مورخان 43 نفر می نوشتند.در میان این 43 نفر(حضرت علی(ع))و (زید بن حارث) در کار نوشتن آیات زحمت کشیده اند.آنان همیشه ملازمت حضور پیامبر را داشته اند و با راهنمایی و سرپرستی دقیق پیامبر(ص)،تمام آیات نازل شده را می نوشتند.

نام چه پیامبرانی در قرآن آمده است؟

علاوه بر نام پیامبر اسلام،حضرت محمد(ص)،نام 25 تن دیگر از پیامبران در قرآن آمده است که عبارتند از:ادم،ابراهیم، ادریس ، اسحاق ،اسماعیل ،الیاس ،ایوب ،داوود ،ذوالکفل ،زکریّا ،سلیمان ،شعیب ،صالح ،عزیز ،عیسی ،لوط ،موسی ،نوح ، هارون ،هود،الیسع،یحیی، یعقوب ، یوسف و یونس(ع).از میان این پیامبران بیش از همه نام موسی(ع) در قرآن تکرار شده و37 بار در قرآن امده است.

قرآن نخستین بار در کجا به چاپ رسید؟چاپهای بعدی آن در کجا بود؟

نخستین بار قرآن چاپی در سال1694میلادی در هامبورگ،با مقدمه ی لاتینی به اهتمام ابراهیم اتکلمان انتشار یافت و سپس در سال 1768در لایپزیک و در سال 1787 در پترزبورگ با سرمایه ی کاترین دوم ملکه ی روسیه و در 1841 میلادی با مقدمه ی لاتین از طرف وگستا و فلوگل آلمانی ودر 1842 میلادی در هند و در 1880 میلادی در عثمانی چاپ و منتشر شد.

 

 


دين اسلام
دين اسلام ديني است جهاني و هميشگي و يك سلسله امور اعتقادي و مقررات اخلاقي و عملي است كه به كار بستن آنها سعادت و نيكبختي انسان را در دنيا و آخرت تأمين مي‌كند. مقررات دين اسلام كه از جانب آفريدگار جهان فرستاده شده طوري است كه هر فردي از افراد بشر و هر جامعه‌اي از جامعه‌هاي انساني كه آنها را به كار بندد، بهترين شرايط زندگي و مترقي‌ترين كمال انساني برايش فراهم خواهد شد. دين اسلام آثار نيكوي خود را به طور مساوي به همه كس و هر جامعه‌اي مي‌بخشد و بزرگ و كوچك، دانا و نادان، مرد و زن، سفيد پوست و سياه پوست، شرقي و غربي بدون تفاوت مي‌توانند از فوايد و مزاياي اين آيين پاك برخوردار شوند و نيازمندي‌هاي خود را به نحو احسن و اكمل رفع نمايند، زيرا دين اسلام معارف و مقررات خود را روي پاية آفرينش گذاشته و نيازمندي‌هاي انسان را منظور داشته به رفع آنها مي‌پردازد و فطرت و ساختمان انسان نيز در همه افراد مختلف و نژادهاي متفاوت و زمان‌ها يكسان است، زيرا بديهي است كه جامعة انساني از خاور گرفته تا باختر يك خانوادة نوعي است، يعني همه از نوع انسان‌اند و بزرگ و كوچك، مرد و زن، دانا و نادان، سفيد پوست و سياه پوست آن اعضاء و افراد اين خانواده هستند و در اصول و اركان ساختمان انساني شريكند و نيازمندي‌هاي افراد مختلف و نژادهاي متفاوت، مشابه است و آيندگان بشر نيز فرزندان و زادگان همين خانواده‌اند و قطعاً وارث حوائج و نيازمندي‌هاي اينان مي‌باشند.
همانطور كه  مي‌دانید معارف دين اسلام به طور كلي به سه بخش تقسيم مي‌گردد:
الف. اصول دين: اصول اساسي و اعتقادي اسلام.
ب. اخلاق.
ج. فروع فقهي و احكام.
گرچه هر يكي از اين امور نيازمند تحليل مبسوط است، امّا در اينجا به طور خلاصه در چند تحت عنوان مطالبي در تشريح آنها ارائه مي‌شود:
الف. اصول اساسي و اعتقادي اسلام
اصول دين يعني ريشه‌ و پايه‌هاي اصلي آن به چند اصل استوار است:
1. توحيد، يعني اعتقاد به يگانگي خداي جهان. قرآن كريم كه كتاب آسماني دين اسلام است از راه‌هاي گوناگون درباره اثبات توحيد و تشريع معارف توحيد براي بشر سخن گفته است. از آن ميان فرمود: «در آفرينش آسمان‌ها و زمين از براي اهل ايمان آيه‌ها و نشانه‌هائي است كه آنان را به سوي توحيد رهبري مي‌نمايد، و در آفرينش خودتان و اين همه جنبندگان كه در زمين پراكنده مي‌باشند علائم و آثاري است كه اهل يقين و دانش را به يگانگي خداوند مي‌رساند».
خلاصه پيام اين آيه مباركه آن است كه در اختلافاتي كه شب و روز پيدا مي‌كند و در نتيجه گاهي با هم برابر، گاهي از همديگر درازتر و كوتاه‌تر و گرم‌تر و سردتر مي‌‌شوند و هم چنين در باراني كه خداي متعال از آسمان نازل مي‌كند و به واسطه آن زمين مرده را زنده مي‌سازد، و همچنين در متوجه ساختن و گردانيدن بادها از سوئي به سوي ديگر، دلايل و شواهد زيادي است كه صاحبان عقل و فهم را به دين حق و پذيرش توحيد فرا مي‌خواند.
در نتيجه مشاهدة اجزاء به هم پيوسته اين جهان پهناور و گردش عمومي حيرت‌انگيز آن و نظام‌هاي جزئي خيره كننده و مرتبط به هم كه در هر گوشه و كنار آن در جريان است براي هر انساني خردمند روشن مي‌سازد كه جهان هستي و هر چه در آن است در وجود و بقاء خود از يك وجود و مقام فناناپذيري سرچشمه مي‌گيرد كه با قدرتي بي‌كران و علم بي‌پايان خود جهان را آفريده است.
2. عدل، ‌اصل دوم از اصول دين اسلام عدل است. بي‌عدالتي و ظلم ريشه در نيازمندي افراد ظالم و غيرعادل دارد و نوعاً براي رفع نياز خود دست به بي‌عدالتي مي‌زند. امّا از آن جا كه هيچ گونه نيازمندي به ساحت مقدس آفريدگار جهان راه ندارد و هر حكمي كه از مصدر جلال صادر مي‌شود، اگر حكمي تكويني است براي تأمين مصالح عامه است كه در محيط آفرينش بايد مراعات شود و اگر حكم تشريعي است براي سعادت و نيكبختي بندگان است. و منافع به خودشان بر مي‌گردد. قرآن كريم مي‌فرمايد: «ان الله لايظلم مثقال ذرة»، يعني خداي متعال به اندازة سنگيني يك ذره ظلم نمي‌كند. و نيز فرمود: «و ما الله يريد ظلماً للعباد»؛ خداي متعال نمي‌خواهد به بندگان خود ظلم كند.
3. نبوت، اصل سوم نبوت است. گرچه كه انسان خير و شر و نفع و ضرر خود را اجمالاً از راه عقل درك مي‌كند، ولي همان عقل غالباً خود را باخته و از خواهش‌هاي نفساني پيروي مي‌نمايد و گاهي نيز راه خطا مي‌رود. بنابراين قطعي است كه هدايت خدائي بايد از راه ديگري علاوه بر راه عقل انجام گيرد و آن راه كاملا از خطا و لغزش مصون است و اين راه همان راه نبوت است كه خداي متعال دستورهاي سعادت‌بخش خود را از راه وحي به يكي از بندگان خود بفهماند و به وي مأموريت دهد كه آنها را به مردم برساند و آنان از راه اميد و بيم و تشويق و تهديد به متابعت آن دستورات وادار نمايد.
4. امامت، اصل چهارم امامت است، مراد از امامت پيشوائي دين است در دنياي مردم است و شخص پيشوا امام ناميده مي‌شود، شيعه معتقد است كه پس از درگذشت پيامبر از جانب خداي متعال امامي براي مردم تعيين شود كه حافظ و نگهبان معارف و احكام دين باشد و مردم را به راه حق هدايت كند. پس در هر حال وجود امام لازم است تا معارف و قوانين حقيقي دين خدا پيش او محفوظ بماند و هر وقت مردم استعداد پيدا كردند بتوانند از راهنماي وي استفاده نمايند.
5. اصل پنجم معاد است، ايمان به معاد يعني اعتقاد به اينكه خداي متعال همه را پس از مرگ زنده نموده و به حساب اعمال‌شان رسيدگي فرموده، نيكوكاران را پاداش نيك خواهد داد و بدكاران را به سزاي كردار و رفتارشان خواهد رسانيد. قرآن كريم در صدها آيه معاد را به مردم تذكر مي‌دهد و هرگونه شك و ترديد را از آن نفي مي‌كند.
ب. اخلاق
دين اسلام به بشر مي‌گويد كه در زندگي صفات پسنديده‌اي اختيار كند و خود را با خوي‌هاي ستوده و نيكو بيارائيد، وظيفه‌شناس، خيرخواه، بشر دوست، مهربان، خوش رو و دادگستر باشد و از حق دفاع كنيم و از حدود و حقوق خود تجاوز نكنيم و به مال و عرض و جان مردم تعدي روا نداريم، در طلب دانش و بينش از هيچ گونه فداكاري و از خود گذشتگي كوتاهي ننمائيم و بالاخره عدل و اعتدال (ميان روي) را در تمام امور زندگي پيشة خود سازيم.
ج. عمل: دستورات ديني و احكام فقهي
دين اسلام دستور مي‌دهد كه در زندگي به كارهائي كه خير و صلاح خود و جامعه ما در آن است، عمل كنيم و از كارهايي كه فساد و تباهي به بار مي‌آورد دوري كنيم. و نيز مي‌گويد به عنوان عبادت و پرستش پروردگار اعمالي مانند نماز، روزه، حج، زكات، امر به معروف و نهي از منكر و نظاير آن را كه نشانة بندگي و فرمان‌برداري است به جاي آوريم.

 

[ چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:, ] [ 1:12 ] [ علیرضا فیاضی ]

می دانیم پیغمبر ما خاتم است و دین او  خاتم و جاودانه است و بلکه پیغمبران گذشته همه مقدمه بوده اند، یعنی در واقع مراحل ابتدائی را می گذرانده اند و بشر هم در مکتب آنها مراحل ابتدائی را پشت سر می گذاشته تا آماده بشود برای مرحله نهایی و با آمدن دین اسلام دیگر پیامبر جدیدی در عالم نخواهد آمد و این دین به صورت پایدار در عالم باقی خواهد ماند.

حال ببینیم راز خاتمیت چیست؟ دین خاتم در بسیاری از خصوصیات با ادیان دیگر تفاوت دارد. یکی از آن خصوصیات معجزه دین خاتم است، البته معجزه اصلی آن. معجزات پیامبران دیگر از نوع یک حادثه طبیعی بوده است، مثل زنده کردن مرده یا اژدها شدن عصا و یا شکافته شدن دریا و امثال آنها. اینها هر کدام حادثه ای موقت است، یعنی حوادثی است که در یک لحظه و در یک زمان معین صورت می گیرد و باقی ماندنی نیست. اگر مرده ای زنده شود، زنده شدن او در یک لحظه انجام می گیرد و چند صباحی هم ممکن است زنده بماند ولی بالاخره می میرد و تمام می شود.

اگر عصایی اژدها می شود یک امری است که در یک ساعت معین رخ می دهد بعد هم برمی گردد به حالت اولیه اش. معجزاتی که انبیاء گذشته داشته اند همه از این قبیلند. حتی بعضی از معجزات خود پیامبر نیز از جمله اینگونه معجزات است. رفتن پیغمبر از مسجدالحرام به مسجدالاقصی یا شق القمر در شبی یا روزی انجام می گیرد و تمام می شود. ولی برای دین جاودان که می خواهد قرنها در میان مردم باقی بماند چنین معجزه ایکه مدتی کوتاه عمر دارد کافی نیست. چنین دینی معجزه ای جاودان لازم دارد و به همین جهت معجزه اصلی خاتم الانبیاء از نوع کتاب است. پیغمبران دیگر کتاب داشته اند و معجزه هم داشته اند ولی کتابشان معجزه نبود و معجزه شان هم کتاب نبود.

حضرت موسی (ع) تورات داشت و خودش هم می گفت تورات من معجزه نیست، معجزه من غیر از تورات است. ولی پیغمبر اسلام اختصاصاً کتابش معجزه اش هم هست البته نه به معنای اینکه او معجزه دیگری نداشته است بلکه به این معنا که کتابش هم معجزه است و این لازمه دین خاتم و دین جاودان است. مطلب دیگری در مورد دین خاتم است که باز یکی از رازهای خاتمیت بشمار می آید و آن این است که دوره خاتمیت نسبت به دوره های گذشته نظیر دوره نهایی و تخصصی است نسبت به دوره های ابتدایی یعنی دوره صاحب نظر شدن بشر است.

دانش آموز در دوره دبستان و دبیرستان فقط به او می گویند و او یاد می گیرد، ولی وقتی که به دوره دانشگاه رسید و به طی کردن دوره تخصص یعنی دوره فوق لیسانس و دکترا پرداخت، اینجا دیگر دوره صاحب نظر شدن است، دوره اجتهاد در فن مربوطه است. دوره دین خاتم برای بشر از نظر کلی نه ملاحظه یک فرد بخصوص نسبت به فرد دیگر، دوره صاحب نظر شدن است. در دوره صاحب نظر شدن بشر است که در مسائل دینی، اجتهاد و مجتهد شأن پیدا می کند، آیا در ادوار گذشته ما مجتهد داشته ایم؟در ادیان ابراهیم و موسی و عیسی مجتهدی وجود داشته است؟ خیر، آنچه قرآن از آن تعبیر به فقاهت و تفقه در دین می کند به هیچ وجه در آن ادیان به چشم نمی خورد. آن کاری که امروز مجتهد با نیروی علم و استدلال و اجتهاد می کند پیغمبران گذشته می کردند ولی نه با قوه اجتهاد بلکه با نیروی وحی و نبوت.

اصولاً در آن ادیان اجتهاد وجود نداشت چون خود دین باید زمینه اجتهاد در آن وجود داشته باشد یعنی در یک دین ضوابط و اصول کلی باید بیان شده باشد تا عده متخصص بر اساس آن کلیات و ضوابط روی فکر و نظر، مسائل جزئی را اکتشاف نمایند. ادیان گذشته به دلیل اینکه درس دوره ابتدائی بود، نمی توانست اصول و کلیات را بیان نماید زیرا بشر استعداد فراگیری آنها را نداشت. اصطلاح رایجی است که می گویند پیغمبران مرسل و غیر مرسل، پیغمبران مرسل یعنی پیغمبرانی که صاحب شریعت و قانون هستند مثل حضرت ابراهیم (ع) و موسی و عیسی و پیغمبران غیر مرسل یعنی پیغمبرانی که تابع پیغمبران دیگر و مبلغ شریعت آنانند و از خودشان قانونی نداشته اند.

کاری که هم اکنون مجتهدان می کنند همان کاری است که پیغمبران غیر مرسل می کرده اند. البته مجتهد کارش منحصر به این نیست و علاوه بر اجتهاد حاکم شرعی است و رهبر مردم است، آمر به معروف و ناهی از منکر در میان مردم است، او مصلح میان امت بوده و موظف است که مفاسد را اصلاح نماید. همین کار را نیز در گذشته پیغمبران انجام می دادند ولی در دین خاتم دیگر پیغمبری بخاطر این جهات مبعوث نمی گردد بلکه مجتهدان از عهده چنین وظایفی برمی آیند. این است معنای حدیثی که پیغمبر فرمود: « علماء امتی کانبیاء بنی اسرائیل »؛ علماء امت من مانند انبیاء بنی اسرائیل می باشد البته آن عده از انبیاء بنی اسرائیل است که کارشان فقط تبلیغ و تفهیم و تعلیم و ترویج شریعت موسی بوده است.

این است که می گویم دوره انبیاء گذشته، دوره وحی است. به این معنا که حتی تبلیغ و ترویج را هم می بایست انبیاء انجام بدهند ولی در دوره دین خاتم، یک سلسله کارها یعنی کارهایی که مربوط به عالم تبلیغ و ترویج است و یا مربوط به استنباط کلیات از جزئیات است آن را دیگر علماء انجام می دهند نه پیغمبران. پس علماء از این نظر و در این حدود و نه بیشتر، جانشین پیغمبرانند، نه همه پیغمبران، بلکه جانشین پیغمبرانی که صاحب شریعت نیستند. تفاوت شرایع آسمانی یکی در یک سلسله مسائل فرعی و شاخه ای بوده که بر حسب مقتضیات زمان و خصوصیات محیط و ویژگیهای مردمی که دعوت می‏شده اند متفاوت می‏شده است و همه شکلهای متفاوت و اندامهای مختلف یک حقیقت و به سوی یک هدف و مقصود بوده است، و دیگر در سطح تعلیمات بوده که پیامبران بعدی به موازات تکامل بشر، در سطح بالاتری تعلیمات خویش را که همه در یک زمینه بوده القاء کرده اند مثلا میان تعلیمات و معارف اسلام در مورد مبدا و معاد و جهان، و معارف‏ پیامبران پیشین از نظر سطح مسائل، تفاوت از زمین تا آسمان است، و به‏ تعبیر دیگر، بشر در تعلیمات انبیاء مانند یک دانش آموز بوده که او را از کلاس اول تا آخرین کلاس بالا برده‏اند.

این تکامل دین است نه اختلاف‏ ادیان قرآن هرگز کلمه " دین " را به صورت جمع ( ادیان ) نیاورده است‏ از نظر قرآن آنچه وجود داشته است دین بوده نه ادیان یک تفاوت پیامبران‏ با نوابغ و فلاسفه بزرگ این است که فلاسفه هر کدام مکتب مخصوص به خود داشته اند، از این رو همیشه در جهان " فلسفه ها " وجود داشته نه " فلسفه "، ولی پیامبران الهی همیشه مؤید و مصدق یکدیگر بوده اند و یکدیگر را نفی نکرده اند هر کدام از پیامبران اگر در محیط و زمان پیامبر دیگر می‏بود مانند او قانون و دستورالعمل می‏آورد.

[ چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:, ] [ 1:8 ] [ علیرضا فیاضی ]
<< مطالب جدیدتر ........ مطالب قدیمی‌تر >>

.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

در وبلاگ من می تونید از هر موضوعی مطلبی ببینید.لطفا نظردادن را فراموش نکنید.
موضوعات وب
امکانات وب